زنگ میزنم خونه میگم مامان چندتا تخم مرغ بزار دارم میام. میگه میخوای بخوری میگم پـَـ نـَـ پـَـ روش میخوابم جوجه شه.
گل زدم همه داریم شادی میکنیم هم تیمیم میگه گل شد؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ داریم الکی شادی میکنیم واسه تضعیف روحیه حریف.
به دختر خالم میگم اینم دماغه تو داری! تو آفسایده. میگه یعنی خیلی گندست؟ عملش کنم؟ پـَـ نـَـ پـَـ برو تو برنامه نود بروبچ عادل اینا کارشناسی کنن ببینن واقعا تو آفسایده یا نه.
رفتم ساندویچی به یارو میگم یه بندری بزن. میگه می خوای بخوری. گفتم : پـَـ نـَـ پـَـ می خوام برقصم.
گدا دستشو دراز کرده به طرف مرده... مَرده میگه: پول بدم؟ گدا می گه: پـَـ نـَـ پـَـ بزن قدش.
رفتم دکتر از منشیه می پرسم دکتر هست؟ میگه بله می خوایید برید پیششون؟ پـَـ نـَـ پـَـ اومدم ببینم اگه این وقت شب هنوز تو مطبند، تلاش شبانه روزیشون رو سرمشق زندگیم قرار بدم و برم.
دستامو بردم به سمت آسمون دارم با خدا راز و نیاز میکنم. اشک از چشمام جاری شده مامانم میگه داری با خدا حرف میزنی؟ پـَـ نـَـ پـَـ دارم با خدا نون بیار کباب ببر بازی میکنم. محکم زد اشکم در اومد.
رفتم پیش صاف کار ماشین . یه نگاه به ماشین کرد میگه تصادف کردی ؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ از جلو بندی تکراری خسته شدم گفتم برای تنوع با چکش بکوبم توش همه جاش جدید بشه.
به گوشی دوستم زنگ زدم، 100 تا زنگ خورد جواب نداد !بعد sms زد:کارم داری؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ زنگ زدم آهنگ پیشوازتو گوش بدم دلم وا شه!!
یکی از دوستام داره از دربند به سمت تجریش میرم باکوله پشتی .طرف اونو دیده میگه:شما کوهنوردید؟! دوستم میگه پـَـ نـَـ پـَـ کارم باربریه. بار خورد سمت کوه .الانم دارم برمیگردم!
با کلی شوق و ذوق به دوستم میگم : ..دان 2 رو گرفتم. برگشته میگه : تکواندو ؟؟ میگم : پـَـ نـَـ پـَـ دان 2 آشپزی.
رفتم مغازه یه سبد پر خرید کردم، یارو میگه : کیسه هم می خوای؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ فرقون آوردم با اون می برم.
رفتم مغازه میگم یه نوشابه بزرگ بدین.. میگه خانواده؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ مجرد باشه اهل نماز و روزه هم باشه.
داشتم تو پارکینگ نایلونای روی صندلی ماشینو میکندم همسایمون اومده میگه ماشینه نو خریدین؟ میگم: پـَـ نـَـ پـَـ لواشکه دارم نایلونشو میکنم دور هم بخوریم!
دندونم درد گرفته خفن دست گذاشتم روش با آه و ناله...رفیقم میگه دندون درد داری؟...میگم پـَـ نـَـ پـَـ فکم از جاش در اومده نگه داشتم نیفته!
با دوستم رفتیم لب زاینده رود میگه این مرغابیا پرواز کردن اومدن اینجا ؟ پـَـ نـَـ پـَـ نذر داشتن با پای پیاده اومدن اصفهان.
لب رودخونه نشستم قلابو انداختم تو آب. یکی رد می شده. می پرسه: داری ماهی می گیری؟ می گم: پـَـ نـَـ پـَـ دارم به کرمم شنا یاد می دم!
نظرات شما عزیزان: